گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا


باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا

باز گل لعل پوش می‌بدراند قبا

بازرسیدند شاد زان سوی عالم چو باد

مست و خرامان و خوش سبزقبایان ما

سرو علمدار رفت سوخت خزان را به تفت

وز سر که رخ نمود لاله شیرین لقا

سنبله با یاسمین گفت سلام علیک

گفت علیک السلام در چمن آی ای فتا

یافته معروفیی هر طرفی صوفیی

دست زنان چون چنار رقص کنان چون صبا

غنچه چو مستوریان کرده رخ خود نهان

باد کشد چادرش کای سره رو برگشا

یار در این کوی ما آب در این جوی ما

زینت نیلوفری تشنه و زردی چرا

رفت دی روترش کشته شد آن عیش کش

عمر تو بادا دراز ای سمن تیزپا

نرگس در ماجرا چشمک زد سبزه را

سبزه سخن فهم کرد گفت که فرمان تو را

گفت قرنفل به بید من ز تو دارم امید

گفت عزبخانه‌ام خلوت توست الصلا

سیب بگفت ای ترنج از چه تو رنجیده‌ای

گفت من از چشم بد می‌نشوم خودنما

فاخته با کو و کو آمد کان یار کو

کردش اشارت به گل بلبل شیرین نوا

غیر بهار جهان هست بهاری نهان

ماه رخ و خوش دهان باده بده ساقیا

یا قمرا طالعا فی الظلمات الدجی

نور مصابیحه یغلب شمس الضحی

چند سخن ماند لیک بی‌گه و دیرست نیک

هر چه به شب فوت شد آرم فردا قضا

مولانا

موضوعات: اشعار مولانا,

برچسب ها: اشعار مولانا ,

[ بازدید : 601 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 2 فروردين 1394 ] 16:26 ] [ ادمین ]

[ ]

بهار آمد و رفت ماه سپند


محمدتقی بهار، ملقب به ملک‌الشعرا، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار معاصر ایرانی بود. او شاعر قرن حاضر است که در زمان مبارزات مشروطیت زندگی می کرده و بخشی از اشعار وی درباره مبارزه با استبداد است بهرحال در سال 1317 قصیده بلندی در وصف نوروز و زیبایی های طبیعت سروده که بخشی از آن در اینجا نقل آورده می شود :

بهار آمد و رفت ماه سپند
نگارا در افکن بر آذر سپند

به يک باره سر سبز شد باغ و راغ
ز مرز حلب تا در تاشکند

بنفشه ز گيسو بيفشاند مشک
شکوفه به زهدان بپرورد قند

به يک هفته آمد سپاه بهار
ز کوه پلنگان به کوه سهند

جهان گر جوان شد به فصل بهار
چرا سر سپيد است کوه بلند؟

حيف باشد دل آزاده به نوروز غمين
اين من امروز شنيدم ز زبان سوسن

هفت شين ساز مکن جان من اندر شب عيد
شکوه و شين و شغب، شهقه و شور و شيون

هفت سين ساز کن از سبزه و از سنبل و سيب
سنجد و ساز و سرود و سمنو سلوي من

هفت سين را به يکي سفره دل‌خواه بنه
هفت شن را به در خانة بدخواه فکن

صبح عيد است برون کن ز دل اين تاريکي
کاخر اين شام سيه، خانه نمايد روشن

رسم نوروز به جاي آور و از يزدان خواه
کاورد حالت ما باز به حالي احسن

نوبهار دلپذیر و روز شادی و خوشیست
خرما نوروز و خوشا نوبهار دلپذیر

بر نشاط گل وقت سپیده دم به باغ
فاخته آوای بم زد ، عندلیب آوای زیر

ملک الشعرا بهار

موضوعات: اشعار ملک الشعرا بهار,

برچسب ها: اشعار ملک الشعرا بهار ,

[ بازدید : 510 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 2 فروردين 1394 ] 16:14 ] [ ادمین ]

[ ]

آینه های ناگهانی

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت ببر، خسته ام از این کویر

[ بازدید : 506 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 2 فروردين 1394 ] 16:16 ] [ ادمین ]

[ ]

وای ، باران

ابر خاكستری بی باران پوشانده

آسمان را یكسر

ابر خاكستری بی باران دلگیر است

و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت

افسوس سخت دلگیرتر است

شوق بازآمدن سوی توام هست

اما

تلخی سرد كدورت در تو

پای پوینده ی راهم بسته

ابر خاكستری بی باران

راه بر مرغ نگاهم بسته

وای ، باران

باران ؛

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

چه كسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای ، باران

باران ؛

پر مرغان نگاهم را شست

خواب رؤیای فراموشیهاست

خواب را دریابم

كه در آن دولت خاموشیهاست

من شكوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم

و ندایی كه به من می گوید :

"گر چه شب تاریك است

دل قوی دار ، سحر نزدیك است "

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند

مهر صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند

آسمانها آبی

پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه ی صبح تو را می بیند

از گریبان تو صبح صادق

می گشاید پر و بال

حمید مصدق

موضوعات: اشعار حمید مصدق,

برچسب ها: اشعارحمید مصدق ,

[ بازدید : 466 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] 13:33 ] [ ادمین ]

[ ]

سر برنکردی


بر من گذشتی،

سر بر نکــــــــردی


از عشق گفتم ،

بـــــاور نکــــــــردی


دل را فــــــکندم

ارزان بــه پــــــایت

سودای مهـرش

در ســـــــر نکردی


گفتم گـــــلم را

می بویی از لطف


حتی به قهرش

پــــرپـــر نـــــکردی

دیدی ســبویی

پــــــــر نوش دارم

باتشنگـــی ها

لــــــب تـر نکـردی

هنگام مـستی

شور آفــــرین بود

لطفی که با ما

دیگر نکــــــــــردی

آتش گــــــرفتم

چــون شاخ نارنج

گفتم: نظـر کن

سر بر نکــــــردی


سیمین بهبهانی

موضوعات: اشعار سیمین بهبهانی,

برچسب ها: اشعارسیمین بهبهانی ,

[ بازدید : 494 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] 13:26 ] [ ادمین ]

[ ]

چرا از مرگ می ترسید

چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید


مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز


مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام


زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید


در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید


که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید


چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید!

فریدون مشیری

موضوعات: اشعار فریدون مشیری,

برچسب ها: اشعار فریدون مشیری ,

[ بازدید : 495 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] 12:59 ] [ ادمین ]

[ ]

شب

شب همه شب شکسته خواب به چشمم


گوش بر زنگ کاروانستم


با صداهاي نيمه زنده ز دور


همعنان گشته همزبان هستم

جاده اما ز همه کس خالي است


ريخته بر آوار آوار


اين منم به زندان شب تيره که باز


شب همه شب


گوش بر زنگ کاروانستم

نیما یوشیج

موضوعات: اشعار نیما یوشیج,

[ بازدید : 510 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] 12:53 ] [ ادمین ]

[ ]

به پایداری آن عشق سربلندم قسم

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟

بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را

ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من
ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را

کِی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را

مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را

دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را

چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را

ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را

سزای خوبی نو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را

به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم
کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را

به پایداری آن عشق سربلندم قسم

که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را

هوشنگ ابتهاج

موضوعات: اشعار هوشنگ ابتهاج,

برچسب ها: اشعار هوشنگ ابتهاج ,

[ بازدید : 597 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] 12:46 ] [ ادمین ]

[ ]

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند

در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است

ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند

چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ ست

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

سیمین بهبهانی

موضوعات: اشعار سیمین بهبهانی,

برچسب ها: اشعار سیمین بهبهانی ,

[ بازدید : 1215 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 24 دی 1393 ] 12:01 ] [ ادمین ]

[ ]

شوق تکرار تو دارم

و کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می رسم به آخر ...

ايرج جنتی عطایی

موضوعات: اشعار ایرج جنتی عطایی,

برچسب ها: اشعار ایرج جنتی عطایی ,

[ بازدید : 677 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 24 دی 1393 ] 11:59 ] [ ادمین ]

[ ]