گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

پنهانی

Image result for ‫تصویر سید علی صالحی‬‎

می ‌خواستم چشم ‌های تو را ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت ‌و گو گفتم:
تو ندیدیش؟!

و چیزی، صدایی
صدایی شبیه صدای آدمی آمد
گفت: نامش را بگو تا جست‌ و جو کنیم

نفهمیدم چه شد که باز
یک هو و بی ‌هوا، هوای تو کردم
دیدم دارد ترانه ‌ای به یادم می ‌آید

گفتم: شوخی کردم به خدا
می‌ خواستم صورتم از لمس لذیذ باران
فقط خیس گریه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت ‌و گو؟!
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی ‌رویا نداشته‌ ام !

موضوعات: اشعار سید علی صالحی,

برچسب ها: اشعار سید علی صالحی ,

[ بازدید : 481 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 3 فروردين 1394 ] 10:55 ] [ ادمین ]

[ ]

آل

بی‌کرانه
در کلمات شگفت
زاده شدم.
شگفتا که در اين دقيقه
سرشار از کشف اين باد برهنه‌ام.


رودها برمی‌آيند
کوه‌ها برمی‌آيند
بادها برمی‌آيند
و آدمی
هنوز از خيل خواب‌آلودگانِ زمين است.
شگفتا که من
پيش از تولد خويش
با مرگ به معنا رسيده‌ام.
بی‌کرانه
به رويايی پوشيده از حرير نور و
نماز
لبالبِ هوشم در اين دقيقه‌ی دور!

سید علی صالحی

موضوعات: اشعار سید علی صالحی,

برچسب ها: اشعار سید علی صالحی ,

[ بازدید : 473 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 27 مهر 1393 ] 22:08 ] [ ادمین ]

[ ]

ضمیر


اکنون برآ،
اکنون از اين راه
که به راهِ رهايی آمده‌ای
هزاره‌ی گيج را
به گهواره‌ی آسمان بسپار.
با سُرنای صبح
بر جبين جهان برآ،
ترکه بر دُهلِ دريا بزن!
گوش کن ای حضور
سرانجام اين گريسته‌ی بی‌پناه
کلمات کهنسالِ خود را
به دريا خواهد رساند.
پس برآ
ای باغ،
ای شيئی الحياتِ دليل!
تو ... ضمير زبان منی
از اين راه
که رهايی آدمی‌ست

سید علی صالحی

موضوعات: اشعار سید علی صالحی,

برچسب ها: اشعار سید علی صالحی ,

[ بازدید : 465 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 26 مهر 1393 ] 14:24 ] [ ادمین ]

[ ]

راز

می‌آمدند
می‌خواندند
می‌گريستند
زائران ديرينه
زائران راه
راه به راه و
بی راهِ راه.
سفر کرده را
جز اين جهان
مقصدی کجاست؟
پَرِ عقاب است اين،
مرغ خانگی!
بيا
بخوان
گريه کن.
به اسم، به اسمِ من است
روشنايیِ روزگار!

سید علی صالحی


موضوعات: اشعار سید علی صالحی,

[ بازدید : 529 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 25 مهر 1393 ] 0:17 ] [ ادمین ]

[ ]

سه شعر از سید علی صالحی

«واقعا...!»

این شعر از من نیست،

درست است باران دارد

خواب دارد

زندگی دارد،

اما این شعر از من نیست.

شاید کسی آن‌را فردا سروده بوده به این بادیه!

این شعر را

یک نفرِ دیگر

برای یک نفرِ دیگر سروده است.

مشکل این‌جاست که من

گاهی نمی‌دانم کیستم،

بی‌زحمت... چراغ را بالاتر بگیر!

«از یک مکالمه‌ی معمولی»

گاهی آن‌قدر بی‌دلیل

به گریه می‌افتم،

که واقعا بی‌دلیل به گریه می‌افتم!

.

یک‌بار هم

لابه‌لای‌ همین حس و هوا بودم،

دیدم خداوندِ رحمان و رحیم نیز

گاهی یادش می‌رود

جز من

شاعرانِ بزرگِ دیگری هم هستند

که گاهی بی‌دلیل به گریه می‌افتند.

«سه تا علامتِ اجباری»

من باید ببینمت

زندگی خسته‌ام کرده است:

من باید ببینمت

زندگی خسته‌ام کرده است،

من باید ببینمت

زندگی خسته‌ام کرده است!

.

یک نفر دَم گرفته بود با خودش.

من هنوز موبایل ندیده بودم...!


سید علی صالحی

موضوعات: اشعار سید علی صالحی,

[ بازدید : 612 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 24 مهر 1393 ] 23:15 ] [ ادمین ]

[ ]

سلام

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


سید علی صالحی

موضوعات: اشعار سید علی صالحی,

[ بازدید : 580 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 24 مهر 1393 ] 23:08 ] [ ادمین ]

[ ]