گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

طعم خیس اندوه

طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده

یه ... "آه ! ... خداحافظ" ... یه فاجعه ی ساده

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه ِ من ، پشت ِ پنجره پژمرد

ای معجزه ی خاموش ، یه حادثه روشن شو

یه لحظه .. فقط یه "آه" ، همجنس ِ شکفتن شو

از روزن ِ این کنج ِ خاکستری ِ پرپر

مشغول ِ تماشای ویرون شدنِ من شو

برگرد ، به برگشتن ، از فاصله دورم کن

یه خاطره با من باش ، یه گریه مرورم کن

از گـُرگـُر ِ بی رحم ِ این تجربه ی من سوز

پرواز ِ رهایی باش ، به ضیافت دیروز

به کوچه که پیوستی ، شهر از تو لبالب شد

لحظه ، آخر ِ لحظه ، شب عاقبت ِ شب شد

آغوش ِ جهان رو به دلشوره شتابان بود

راهی شدنت حرف ِ نقطه چین ِ پایان بود ...

ایرج جنتی عطایی

موضوعات: اشعار ایرج جنتی عطایی,

برچسب ها: اشعار ایرج جنتی ,

[ بازدید : 1648 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 26 تير 1394 ] 14:14 ] [ ادمین ]

[ ]

به روی سیل گشادیم راه خانه ی خویش

به روی سیل گشادیم راه خانه ی خویش

به دست برق سپردیم آشیانه ی خویش

مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا

همین قدر توبه روی سیل گشادیم راه خانه ی خویش

به دست برق سپردیم آشیانه ی خویش

مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا

همین قدر تو مرانم ز آستانهٔ خویش

به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را

به دست خویش که آتش زند به خانهٔ خویش

مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا

به ناله سحر و گریه شبانهٔ خویش

ز رشک تا که هلاکم کند به دامن غیر

چو گل نهد سر و مستی کند بهانهٔ خویش

رهی به ناله دهی چند دردسر ما را؟

بمیر از غم و کوتاه کن فسانهٔ خویش

رهی معیری مرانم ز آستانهٔ خویش

به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را

به دست خویش که آتش زند به خانهٔ خویش

مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا

به ناله سحر و گریه شبانهٔ خویش

ز رشک تا که هلاکم کند به دامن غیر

چو گل نهد سر و مستی کند بهانهٔ خویش

رهی به ناله دهی چند دردسر ما را؟

بمیر از غم و کوتاه کن فسانهٔ خویش

رهی معیری

موضوعات: اشعار رهی معیری,

برچسب ها: اشعار رهی معیری ,

[ بازدید : 1587 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 26 تير 1394 ] 14:05 ] [ ادمین ]

[ ]

دوش درحلقه ماقصه گیسوی تو بود

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت

باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

هم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌داد

ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت

فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود

من سرگشته هم از اهل سلامت بودم

دام راهم شکن طره هندوی تو بود

بگشا بند قبا تا بگشاید دل من

که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود

به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر

کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود

حافظ شیرازی

موضوعات: اشعار حافظ,

برچسب ها: اشعارحافظ ,

[ بازدید : 1491 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 26 تير 1394 ] 13:56 ] [ ادمین ]

[ ]

ای گشته زتو خندان

ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما ای چرخ تو را بنده وی خلق ز تو زنده احسنت زهی خوابی شاباش زهی زیبا دریای جمال تو چون موج زند ناگه پرگنج شود پستی فردوس شود بالا هر سوی که روی آری در پیش تو گل روید هر جا که روی آیی فرشت همه زر بادا وان دم که ز بدخویی دشنام و جفا گویی می گو که جفای تو حلواست همه حلوا گر چه دل سنگستش بنگر که چه رنگستش کز مشعله ننگستش وز رنگ گل حمرا یا رب دل بازش ده صد عمر درازش ده فخرش ده و نازش ده تا فخر بود ما را مولانا

موضوعات: اشعار مولانا,

[ بازدید : 1122 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 26 تير 1394 ] 13:48 ] [ ادمین ]

[ ]