گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

دوبیتی طنز

گفتم عقلم گفت که حیران منست

گفتم جانم گفت که قربان منست



گفتم که دلم گفت که آن دیوانه

در سلسله ی زلف پریشان منست

عبید زاکانی

موضوعات: اشعار عبید زاکانی,

برچسب ها: اشعار عبید زاکانی ,

[ بازدید : 1205 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 8:12 ] [ ادمین ]

[ ]

در وصف معشوق


بتی فرخ رخی فرخنده رائی
به شهرستان خوبی پادشاهی
میان نازنینان نازنینی
ز شیرینیش شیرین خوشه چینی
رخش گلبرگ خوبی ساز کرده
قدش بر سرو رعنا ناز کرده
گرفته سنبلش بر گل وطن گاه
سهیل آویخته از گوشهٔ ماه
بهار لطف را نازنده سروی
به باغ دلبری رعنا تذروی
ز عنبر راه را پیرایه کرده
گلش را چتر سنبل سایه کرده
نهان در عقد لؤلؤ درج یاقوت
حدیث شکرینش روح را قوت
دو چشمش چون دو جادوی فسونکار
دو زلفش کاروان مشگ تاتار
دهانش در حقیقت کمتر از هیچ
سر زلفین جعدش پیچ در پیچ

عبید زاکانی

موضوعات: اشعار عبید زاکانی,

برچسب ها: اشعار عبید زاکانی ,

[ بازدید : 525 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 26 مهر 1393 ] 23:26 ] [ ادمین ]

[ ]

عشق او...

بکشمت غمزه ی آن شوخ بی گناه مرا

فکند سیب زنخدان اوبه چاه مرا

غلام هندوی خالش شدم ندانستم

کاسیر خویش کند زندگی سیاه مرا

دلم بجاودماغم سلیم بودولی

زراه رفتن اودل بشدزراه مرا

هزاربارفتادم به دام دیده ودل

هنوز هیچ نمیباشد انتباه مرا

زمهراونتوانم که روی برتابم

زخاک گوراگربردمدگیاه مرا

زجور اوچوبمیرم زنوشوم زنده

اگربه چشم عنایت کند نگاه مرا

عبید ازکرم یاربرمدارامید

که لطف شامل اوبس امیدگاه مرا

عبید زاکانی

موضوعات: اشعار عبید زاکانی,

برچسب ها: اشعار عبید زاکانی ,

[ بازدید : 532 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 25 مهر 1393 ] 13:43 ] [ ادمین ]

[ ]

رو مسخرگی پیشه کن


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
خواهی که شود بخت تو فرخنده و پیروز

خواهی که شود عید سعیدت همه نوروز
خواهی که شود طالع تو شمع شب افروز

خواهی که رسد خلعت و انعام به هر روز
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

امروز به جز مسخره رندان نپسندند
علم و هنر و فضل بزرگان نپسندند

ادراک و کمالات به تهران نپسندند
جز مسخره در مجلس اعیان نپسندند

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
خواهی که شوی با خبر از کار بزرگان

شکل تو کند جلوه در انظار بزرگان
چون موش زنی نقب(۱)به انبار بزرگان

خواهی که شوی محرم اسرار بزرگان
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

نه درس به کار آید و نه علم ریاضی
نه قاعده مشق و نه مستقبل و ماضی

نه هندسه و رسم و مساحات اراضی
خواهی که شوی مجتهد و حاجی و قاضی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است

در مدرسه یک عمر بمانی همه هیچ است
خود را به حقیقت برسانی همه هیچ است

جز مسخرگی هر چه بدانی همه هیچ است
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

وافور بکش تا بودت ممکن و مقدور
از باده مکن غفلت از چرس(۲)مشو دور

بنشین به خرابات بزن بربط و تنبور
خواهی که شوی پیش خوانین همه مشهور

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
در مجلس اعیان همه شب مست گذر کن

اول چو رسیدی دم در عرعر خرکن
پس گنجفه(۳)را از بغل خویش به درکن

از باده دماغ همه را تازه و ترکن
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

هر چند که ریش تو سفید است و قدت خم
رندانه بزن چنگ بر آن طره خم خم

از دولت محمود شدی میر مفخم
ای ارفع و ای امجد و ای اکرم و افخم

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
زنهار که از مجلس و اعضاش مزن دم

گر نان تو تلخ است زنانواش مزن دم
گر کفش گران است ز کفاش مزن دم

تا هست کباب بره از آش مزن دم
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

خواهی تو اگر در همه جا راه دهندت
ترفیع مقام و لقب و جاه دهندت

زیبا صنمی خوبتر از ماه دهندت
خواهی که زرو سیم شبانگاه دهندت

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
خواهی که شوی محرم آن بزمگه خاص

دوری مکن از مطرب و بازیگر و رقاص
اسباب ترقی شودت گنجفه و آس

خواهی که شوی زینت بزم همه اشخاص
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

خواهی تو اگر راحت و آسوده بمانی
رخش طرب اندر همه ایران بدوانی

خود را به مقامات مشعشع برسانی
هم داد خود از کهتر و مهتر بستانی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز…

عبید زاکانی

چرس:نوعی ماده مخدر که احتمالا برای همون زمان عبید بوده و یا اگر الانم هستش اسمش عوض شده که من نمیدونم
. گنجفه و آس: یه نوع بازی قدیمی هستش که از رواج افتاده و تا جایی که من اطلاع دارم با ورق پاسور باید باشه

موضوعات: اشعار عبید زاکانی,

[ بازدید : 580 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 24 مهر 1393 ] 12:14 ] [ ادمین ]

[ ]