گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

زمزمه۲

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن

نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن

ای نگاه تو پناهم! تو ندانی چه گناهی ست

خانه را پنجره بر مرغک طوفان زده بستن

تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی

خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن

دیدم از رشته ی جان دست گسستن بود آسان

لیک مشکل بود این رشته ی مهر تو گسستن

امشب اشک من ازرد و خدا را که چه ظلمی ست

ساقه ی خرم گلدان نگاه تو شکستن

سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست

آهوی وحشی و در چشمه ی روشن نگرستن

شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعارشفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 460 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 6 خرداد 1394 ] 22:41 ] [ ادمین ]

[ ]

زمزمه ۱

هر چند امیدی به وصال تو ندارم

یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم

ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی

در آینه ی چشم زلال تو ندارم

می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم

ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی

جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم

از خویش گریزانم و سوی تو شتابان

با این همه راهی به وصال تو ندارم


شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعارشفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 484 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 6 خرداد 1394 ] 22:39 ] [ ادمین ]

[ ]

بگو به باران


دختری با چتر زیر باران girl under rain
بگو به باران


ببارد امشب


بشويد از رخ


غبار اين كوچه باغ ها را


كه در زلالش


سحر بجويد


ز بي كران ها


حضور ما را


به جست و جوي كرانه هايي


كه راه برگشت از آن ندانيم

من و تو بيدار و


محو ديدار

سبك تر از ماهتاب و


از خواب


روانه در شط نور و نرما


ترانه اي بر لبان باديم


به تن همه شرم و شوخ ماندن

به جان جويان


ندانم از دور و دور دستان


نسيم لرزان بال مرغي ست


و يا پيام از ستاره اي دور


كه مي كشاند


بدان دياران


تمام بود و نبود ما را


درين خموشي و پرده پوشي

به گوش آفاق مي رساند


طنين شوق و سرود ما را


چه شعرهايي


كه واژه هاي برهنه امشب


نوشته بر خاك و خار و خارا


چه زاد راهي به از رهايي


شبي چنان سرخوش و گوارا


درين شب پاي مانده در قير


ستاره سنگين و پا به زنجير


كرانه لرزان در ابر خونين


تو داني آري


تو داني آري


دلم ازين تنگنا گرفته


بگو به باران


ببارد امشب


بشويد از رخ


غبار اين كوچه باغ ها را


كه در زلالش سحر بجويد


ز بي كران ها


حضور ما را


شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعار شفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 588 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 2 فروردين 1394 ] 16:58 ] [ ادمین ]

[ ]

آن عاشقان شرزه

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند

فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند

مرغان پر گشودۀ طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند

می گفتی ای عزیز! سترون شده است خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند

هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند


محمدرضا شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعار شفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 581 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 3 آبان 1393 ] 8:59 ] [ ادمین ]

[ ]

زمزمه2

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن

نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن

ای نگاه تو پناهم! تو ندانی چه گناهی ست

خانه را پنجره بر مرغک طوفان زده بستن

تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی

خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن

دیدم از رشته ی جان دست گسستن بود آسان

لیک مشکل بود این رشته ی مهر تو گسستن

امشب اشک من ازرد و خدا را که چه ظلمی ست

ساقه ی خرم گلدان نگاه تو شکستن

سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست

آهوی وحشی و در چشمه ی روشن نگرستن

شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعار شفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 493 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 27 مهر 1393 ] 0:00 ] [ ادمین ]

[ ]

زمزمه1

هر چند امیدی به وصال تو ندارم

یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم

ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی

در آینه ی چشم زلال تو ندارم

می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم

ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی

جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم

از خویش گریزانم و سوی تو شتابان

با این همه راهی به وصال تو ندارم

محمد رضا شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعار شفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 449 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 26 مهر 1393 ] 23:34 ] [ ادمین ]

[ ]

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران

بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

بازآ که در هوایت خاموشی جنونم

فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز

کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم

بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز

زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران

شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

برچسب ها: اشعار شفیعی کدکنی ,

[ بازدید : 475 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 25 مهر 1393 ] 14:47 ] [ ادمین ]

[ ]

به کجا چنین شتابان ؟

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را!

شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

[ بازدید : 604 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 24 مهر 1393 ] 23:06 ] [ ادمین ]

[ ]

شفیعی کدکنی

دوش از همه شب ها شب جان کاه تری بود
فریاد از این شب چه شب بی سحری بود
دور از تو من سوخته تب داشتم ای گل
وز شور تو در سینه شرار دگری بود
هر سو به تمنای تو تا صبح نگاهم
چون مرغک طوفان زده ی در به دری بود
چون باد سحرگاه گذشتی و ندیدی
در راه تو از بوی گل آشفته تری بود
افسوس که پیش تو ندارد هنرم قدر
ای کاش به جای هنرم سیم و زری بود

شفیعی کدکنی

موضوعات: اشعار شفیعی کدکنی,

[ بازدید : 711 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 23 مهر 1393 ] 23:47 ] [ ادمین ]

[ ]