گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

ازخانه بیرون می زنم


از خانه بيرون مي‌زنم ، اما کجا امشب ؟

شايد تو مي‌خواهي مرا در کوچه‌ها امشب


پشت ستون سايه‌ها ، روي درخت شب

مي‌جويم اما نيستي در هيچ جا امشب


مي‌دانم آري نيستي ، اما نمي‌دانم

بيهوده مي‌گردم بدنبالت چرا امشب ؟


هرشب تو را بي‌جستجو مي‌يافتم اما

نگذاشت بي‌خوابي بدست آرم تو را امشب


ها ... سايه‌اي ديدم ، شبيهت نيست ، اما حيف

ايکاش مي‌ديدم به چشمانم خطا امشب


هرشب صداي پاي تو مي‌آمد از هرچيز

حتي ز برگي هم نمي‌آيد صدا امشب


امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه

بشکن قرق را ، ماه من بيرون بيا امشب


گشتم تمام کوچه‌ها را ، يک نفس هم نيست

شايد که بخشيدند دنيا را به ما امشب

طاقت نمي‌آرم ، تو که مي‌داني از ديشب

بايد چه رنجي برده باشم ، بي تو ، تا امشب


اي ماجراي شعر و شب‌هاي جنونم

آخر چگونه سرکنم بي‌ماجرا امشب


محمدعلي_بهمني

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 1394 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 16 آذر 1394 ] 0:57 ] [ ادمین ]

[ ]

هشت

هشت

دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است

تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیست

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافیست

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه-

برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز

که همین شوق مرا، خوبترینم! کافیست


محمد علی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 1327 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مهر 1394 ] 22:44 ] [ ادمین ]

[ ]

نتوان گفت که این قافله وا می ماند

نتوان گفت که این قافله وا می ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می ماند

این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنید
این سفر همره تاریخ به جا می ماند

دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند

می رسیم آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها می ماند

بی صداتر ز سکوتیم ولی گاه خروش
نعرۀ ماست که در گوش شما می ماند

بروید ای دلِ‎تان نیمه! که در شیوۀ ما
مرد با هر چه ستم، هر چه بلا می ماند

محمد علی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 887 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 10 آذر 1393 ] 8:37 ] [ ادمین ]

[ ]

دل خوشی خواب ها

اینجا برای از تو نوشتن، هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن، مرا کم است

اکسیر من، نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟


محمدعلی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 649 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 24 آبان 1393 ] 22:46 ] [ ادمین ]

[ ]

سیب ناچیده

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد


ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار که دندانزدۀ غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد


محمدعلی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 647 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 آبان 1393 ] 12:17 ] [ ادمین ]

[ ]

آیینه در جواب من باز سکوت می‌کند

این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده‌ام؟ جان دقایقم بگو

آیینه در جواب من باز سکوت می‌کند
باز مرا چه می‌شود؟ ای تو حقایقم بگو

جان همه شوق گشته‌ام طعنهٔ ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو

پاک کن از حافظه‌ات شور غزل‌های مرا
شاعر مرده‌ام بخوان گور علایقم بگو

با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره‌های عقل را با من سابقم بگو

من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

یا به زوال می‌روم یا به کمال می‌رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو


محمد علی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 569 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 2 آبان 1393 ] 22:27 ] [ ادمین ]

[ ]

سه

بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم

تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم

نپرس تازه چه داری

که هر دقیقه

که هر آن

بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم

مرا به قلب خود، این متن نا نوشته ببر

-تا-

نه از حواشی

از قلب ماجرا بسرایم

زبان دست صمیمی است، ای زبان صمیمی!

بخواه از تو

ببخشید!

از شما بسرایم

سکوت کن که فقط دست ها به حرف درآیند

که از زبان «غریبان آشنا» بسرایم

چه بارها به یقین میرسم که باید از این پس

در این زمانه ی کر، شعر بی صدا بسرایم!

چه بارها به خودم گفته ام که:

شاعر ساده!

چرا، چرا، به هزاران چرا، چرا بسرایم؟

و سال هاست که به خود پاسخی نمی دهم ای دست

که روزی از تو که حس می کنی مرا بسرایم

محمد علی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 538 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 29 مهر 1393 ] 22:31 ] [ ادمین ]

[ ]

فی بازی گل را و باران را ندارم

تنهایی ام را با تو قسمت می كنم سهم كمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

غم آنقدر دارم كه می خواهم تمام فصلها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست

حوای من بر من مگیر این خودستانی را كه بی شك
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

آیینه ام را بر دهان تك تك یاران گرفتم
تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من نه : فقط یك لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست

شاید به زخم من كه می پوشم ز چشم شهر آن را
دردستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینك به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

محمد علی بهمنی

موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 493 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 27 مهر 1393 ] 0:0 ] [ ادمین ]

[ ]

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست كه می خواهدم آزاد

ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
كش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد ؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یك عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار كه دندانزده ی غم شود ای دوست
این سیب كه ناچیده به دامان تو افتاد

محمد علی بهمنی

موضوعات: اشعار مهدی اخوان ثالث,اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 580 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ 26 مهر 1393 ] 19:43 ] [ ادمین ]

[ ]

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم

با پای دل قدم زدن آن هم كنار تو
باشد كه خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ كس نرسد تا ابد به من
می خواستم كه گم بشوم در حسار تو

احساس می كنم كه جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن كوپه ی تهی منم آری كه مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو

هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو
هشدار می دهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم كه اشتباه بسنجد عیار تو

محمد علی بهمنی


موضوعات: اشعار محمد علی بهمنی,

برچسب ها: اشعار محمد علی بهمنی ,

[ بازدید : 681 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 26 مهر 1393 ] 15:38 ] [ ادمین ]

[ ]