گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

دوبیتی طنز

گفتم عقلم گفت که حیران منست

گفتم جانم گفت که قربان منست



گفتم که دلم گفت که آن دیوانه

در سلسله ی زلف پریشان منست

عبید زاکانی

موضوعات: اشعار عبید زاکانی,

برچسب ها: اشعار عبید زاکانی ,

[ بازدید : 1205 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 8:12 ] [ ادمین ]

[ ]

ماه رویا روی خوب از من متاب

ماه رویا روی خوب از من متاب

بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی

وین نپندارم که بینم جز به خواب

از درون سوزناک و چشم تر

نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب

هر که بازآید ز در پندارم اوست

تشنه مسکین آب پندارد سراب

ناوکش را جان درویشان هدف

ناخنش را خون مسکینان خضاب

او سخن می‌گوید و دل می‌برد

و او نمک می‌ریزد و مردم کباب

حیف باشد بر چنان تن پیرهن

ظلم باشد بر چنان صورت نقاب

خوی به دامان از بناگوشش بگیر

تا بگیرد جامه‌ات بوی گلاب

فتنه باشد شاهدی شمعی به دست

سرگران از خواب و سرمست از شراب

بامدادی تا به شب رویت مپوش

تا بپوشانی جمال آفتاب

سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ

گوشمالت خورد باید چون رباب

سعدی شیرازی

موضوعات: اشعار سعدی,

برچسب ها: اشعار سعدی ,

[ بازدید : 602 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 8:10 ] [ ادمین ]

[ ]

بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما


بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما

نه بر لب ، بلکه در دل گل کند لبخندهاي ما

بفرماييد هرچيزي همان باشد که مي‌خواهد

همان ، يعني نه مانند من و مانندهاي ما

بفرماييد تا اين بي‌چراتر کار عالم ؛ عشق

رها باشد از اين چون و چرا و چندهاي ما

سرِ مويي اگر با عاشقان داري سرِ ياري

بيفشان زلف و مشکن حلقه‌ي پيوندهاي ما

به بالايت قسم، سرو و صنوبر با تو مي‌بالند

بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما

شب و روز از تو مي‌گوييم و مي‌گويند، کاري کن

که «مي‌بينم» بگيرد جاي «مي‌گويند»هاي ما

نمي‌دانم کجايي يا که‌اي، آنقدر مي‌دانم

که مي‌آيي که بگشايي گره از بندهاي ما

بفرماييد فردا زودتر فردا شود ، امروز

همين حالا بيايد وعده‌ي آينده هاي ما

قیصر امین پور

موضوعات: اشعار قیصر امین پور,

برچسب ها: اشعارقیصر امین پور ,

[ بازدید : 637 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 8:06 ] [ ادمین ]

[ ]

شعرمرگ سهراب


نتیجه تصویری برای تصویر شعر مرگ پایان یک کبوتر نیست سهراب
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت

و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده ی پرواز دگرگون می شد

و بدانیم که پیش از مرجلن خلائی بود در اندیشه ی دریاها

مرگ پایان یک کبوتر نیست

مرگ وارونه ی یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاریست

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد

و همه می دانیم ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است

سهراب سپهری

موضوعات: اشعار سهراب سپهری,

برچسب ها: اشعار سهراب سپهری ,

[ بازدید : 837 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 8:03 ] [ ادمین ]

[ ]

مرگ پرنده

خوشحالم کرد
مرگ پرنده ای
که در برفــ ...
آشیانه نداشت

بالاخره
خدا او را دید


(حسین پناهی)

موضوعات: اشعار حسین پناهی,

برچسب ها: اشعار حسین پناهی ,

[ بازدید : 1161 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 7:57 ] [ ادمین ]

[ ]

بگذار سر به سینه من تا بگویمت

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده سر در کمند را

بگذار سر به سینه من تا بگویمت

اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمری است در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب

بیمار خنده های توام بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب

فریدون مشیری


موضوعات: اشعار فریدون مشیری,

[ بازدید : 768 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 7:55 ] [ ادمین ]

[ ]

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است

بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامــــه پاکـــی دگــر وپاکی دامان دگر است


کــــس ندیدیم کـــــه انکــــار کـــند وجدان را
حــــرف وجــــــدان دگـــر و گوهر وجدان دگـر است


کــــس دهـــان را به ثناگـــــویی شیــــطان نگــشود
نفــــی شیطان دگــر و طاعت شیـطان دگــــر است


کـــس نگـفته است ونگــوید کــــه دد ودیــــو شویــــد
نقــــش انســان دگـــر ومعنـــی انســــان دگـر است


کــــس نیامـــــد کــــه ستایــــد ستـم وتفرقــه را
سخـــن از عـدل دگـــر ، قصه احسان دگـر است


هــرکـــــــه دیدم بخدمت کــــمری بست بعهــــد
مــــرد پیمان دگــــــر وبستـــــن پیمان دگر است


هــــرکــــه دیدیــــم بحفظ گـــــله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است...


رحيم معيني كرمانشاهي

موضوعات: اشعار معینی کرمانشاهی,

برچسب ها: اشعارمعینی کرمانشاهی ,

[ بازدید : 1341 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 24 فروردين 1394 ] 7:51 ] [ ادمین ]

[ ]

پائیز


Image result for ‫تصویرمهدی اخوان‬‎
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،


با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .


بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست


گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .

مهدی اخوان ثالث

موضوعات: اشعار مهدی اخوان ثالث,

برچسب ها: اشعار مهدی اخوان ,

[ بازدید : 508 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 4 فروردين 1394 ] 18:43 ] [ ادمین ]

[ ]

محبت

نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم

گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم

دستت به دست ديگري از اين گذشته کار من

اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم

گفتي دلم را بعد از اين دست کس ديگر دهم

شايد تو با خودئ گفته اي دارم اطاعت ميكنم

رفتم کنار پنجره ديدم تو را با بگذريم

چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم

من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري

دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم

تو التماسم مي کني جوري فراموشت کنم

با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم

گفتي محبت کن برو باشد خداحافظ ولي

رفتم که تو باور کني دارم محبت ميكنم

مریم حیدر زاده

موضوعات: اشعار مریم حیدر زاده,

برچسب ها: اشعار مریم حیدرزاده ,

[ بازدید : 595 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 4 فروردين 1394 ] 18:39 ] [ ادمین ]

[ ]

گل خشکیده


Image result for ‫تصویرفریدون مشیری‬‎

بر نگه سرد من به گرمی خورشید

می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت

تشنه این چشمه ام چه سود خدا را
شبنم مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
از
تو در این گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا بهای هستی من بود
گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
گوشه تنها چه اشک ها فشاندم
وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده شرح حال دلم بود
از دل پر درد خویش با
تو چه گویم
جز به تو درمان درد از که بجویم
من دگر آن نسیتم به خویش مخوانم
من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم
عشق فریبم دهد که مهر ببندم
مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم اگر چه شکسته است
دست تمنای جان همیشه دراز است
تا نفسی می کشم ز سینه پر درد
چشم خدا
بین من به روی تو باز است

فریدون مشیری

موضوعات: اشعار فریدون مشیری,

برچسب ها: اشعار فریدون مشیری ,

[ بازدید : 571 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 4 فروردين 1394 ] 18:28 ] [ ادمین ]

[ ]