گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

مرد تنها

با صدای بی صدا
مثل یه کوه بلند
مثل یه خواب کوتاه
یه مرد بود یه مرد

با دست های فقیر
با چشم های محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود یه مرد

شب، با تابوت سیاه
نشست توی چشمهاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک

سایه اش هم نمی موند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها

با لب های تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره
قطره
قطره آب
قطره آب

در شبِ بی تپش
این طرف،اون طرف
می افتاد تا بشنفه
صدا
صدا
صدای پا
صدای پا

شهیار قنبری

موضوعات: اشعار شهریار قنبری,

برچسب ها: اشعار شهریار قنبری ,

[ بازدید : 500 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 17 آبان 1393 ] 9:06 ] [ ادمین ]

[ ]