گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

تیز مرو زپیش من

دوش چه خورده‌ای بگو ای بت همچو شکرم
تا همه سال روز و شب باقی عمر از آن خورم

گر تو غلط دهی مرا رنگ تو غمز می کند
رنگ تو تا بدی ده‌ام دنگ شده‌ست این سرم

یک نفسی عنان بکش تیز مرو ز پیش من
تا بفروزد این دلم تا به تو سیر بنگرم

سخت دلم همی ‌تپد یک نفسی قرار کن
خون ز دو دیده می چکد تیز مرو ز منظرم

چون ز تو دور می شوم عبرت خاک تیره‌ام
چونک ببینمت دمی رونق چرخ اخضرم

چون رخ آفتاب شد دور ز دیده زمین
جامه سیاه می کند شب ز فراق لاجرم

خور چو به صبح سر زند جامه سپید می کند
ای رخت آفتاب جان دور مشو ز محضرم

خیره کشی مکن بٌتا خیره مریز خون من
تنگ دلی مکن بٌتا درمشکن تو گوهرم

ساغر می خیال تو بر کف من نهاد دی
تا بندیدمت در او میل نشد به ساغرم

داروی فربهی ز تو یافت زمین و آسمان
تربیتی نما مرا از بر خود که لاغرم

ای صنم ستیزه گر مست ستیزه‌ات شکر
جان تو است جان من اختر توست اخترم

چند به دل بگفته‌ام خون بخور و خموش کن
دل کتفک همی‌ زند که تو خموش من کرم

مولانا

موضوعات: اشعار مولانا,

برچسب ها: اشعار مولانا ,

[ بازدید : 781 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 17 آبان 1393 ] 9:00 ] [ ادمین ]

[ ]