گنجینه ناب ترین اشعار ایرانی

قسمت آخر باشم

قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم

تا در اين قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پيشانی ام اين بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو يک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دريا بروی

من به سودای تو يک مرغ مهاجر باشم

قسمت اين بود، چرا از تو شکايت بکنم؟

يا در اين قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شايد اين گونه خدا خواست مرا زجر دهد

"تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم"

شايد ابليس تو را شيطنت آموخت که من

در پس پرده ايمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم اين است که بايد پس از اين قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم

غلامرضا طریقی

موضوعات: اشعار غلامرضا طریقی,

برچسب ها: اشعار غلامرضا طریقی ,

[ بازدید : 1209 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 22 تير 1394 ] 23:27 ] [ ادمین ]

[ ]

قلبها لک می زند


روسری وا می کنی، خورشید عینک می زند !
دسته گل غش می کند، پروانه پشتک می زند !
کفش در می آوری، قالی علامت می دهد !
جامه از تن می کَنی، آیینه چشمک می زند !
هر کسی از ظّنِ خود در خانه یارت می شود
گاز آتش می خورد! یخچال برفک می زند !
میوه ها با پای خود تا پیش دستی میدوند
آن طرف کتری به پای خویش فندک می زند !
روبرویم می نشینی، جشن بر پا می شود
صندلی دف می نوازد ! میز تنبک می زند !
درد دلها از لبت تا گوش من صف می کشند
پیش از آن چشمت به چشم من پیامک می زند !
عشق من ! این روزها با اینکه درگیر توام
باز هم قلبم برای قَـــبلها لک می زند...!
*
غلامرضا طریقی

موضوعات: اشعار غلامرضا طریقی,

برچسب ها: اشعار غلامرضا طریقی ,

[ بازدید : 1017 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 22 تير 1394 ] 20:11 ] [ ادمین ]

[ ]

من کیستم در متن این دوران معمولی؟!

در دفتر شعر من-این دیوان معمولی-

محبوب من ماهی است، با چشمان معمولی!

بر عکس آهوهای حیران در هزاران شعر

او نیز چیزی نیست جز انسان معمولی

با پای خود دور از «پری دم» های دریایی

عمری شنا کرده ست در یک وان معمولی!

محبوب من، جای قدح نوشیدن از ساغر

یک عمر چایی خورده در فنجان معمولی

او جوجه تیغی رو پلک خود نچسبانده!

تا نیزه ای سازد از آن مژگان معمولی

محبوب من این است و من با سادگی هایش

سر می کنم در خانه ی ارزان معمولی

عاشق اگر باشی برای بردن معشوق

اسب سفیدت می شود پیکان معمولی

معشوق من پاک است و عشقم پاک اما من ...

من کیستم در متن این دوران معمولی؟!

من هم بدون سیم و زر یک شاعر پاکم

یک شاعر از نسل بدهکاران معمولی

غلامرضا طریقی

موضوعات: اشعار غلامرضا طریقی,

برچسب ها: اشعار غلامرضا طریقی ,

[ بازدید : 558 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 29 مهر 1393 ] 22:34 ] [ ادمین ]

[ ]

چگـونه مـی‌شود از زندگــی کنــــار کشید؟

بس است هرچه زمین از من و تو بار کشید

چگـونه مـی‌شود از زندگــی کنــــار کشید؟

چقدر می‌شود آیا به روی این دیوار

به جای پنجره نقاشی بهار کشید؟

بـــرای دور زدن در مـــدار بــــی‌پــــایـــان

چقدر باید از این پای خسته کار کشید؟

گلایه از تو ندارم، چرا کــه آن نقاش

مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید

حکایت من و تو داستان تکّه‌‌یخی‌ست

کـــه در برابر خورشید انتظــــار کشید

چگونه می‌شود از مردم خمار نگفت

ولی هزار رقــــم دیده خمار کشید؟

اگر بهشت برای من و تو است، چـــرا

پس از هبوط خدا دور آن حصار کشید؟

چرا هرآنچه هوس را اسیر کرد، امّا

برای تک‌تک‌شان نقشة فرار کشید؟

خدا نخست ســری زد بـــه جبّــــه ی منصور

سپس به دست خودش جبّه را به دار کشید

خودش به فطرت ابلیس سرکشی آموخت

و بعد نقطه ضعفــــی گرفت و جـــار کشید

غزل، قصیده اگر شد، مقصر آن دستی‌ست

کـــه طـــرح قصــــه ی ما را ادامه‌ دار کشید

غلامرضا طریقی

موضوعات: اشعار غلامرضا طریقی,

برچسب ها: اشعار غلامرضا طریقی ,

[ بازدید : 623 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 26 مهر 1393 ] 14:56 ] [ ادمین ]

[ ]